محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره
وب خاطرات داداشیوب خاطرات داداشی، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات داداشی :)

محمد حسین عزیزم این صفحه رو میزنم تا وقتی بزرگ شدی شاهد رشد خودت و احساسات من بشی یه هدیه کوچولو از طرف خواهری:)

بای بای مای بیبی( با کلی اذیت البته)

سلام داداش گلم سلام زندگی دوباره من رفتم و ننوشتم و تو خداروشکر کلی تغییر کردی کلی بزرگ شدی انقدر که نمیدونم با چه ترتیبی عکس هاش رو بزارم یا درموردشون چه توضیحی بدم اول از همه که دانشگاها حضوری شده و من درگیر امتحانام وقتی میام میگی عاطی مدرسه بودی دایره کشیدی درس خوندی؟ بعد اینکه کیبوردم مشکل پیدا کرده و بهانه ی جدید پیدا کردم برای ننوشتن پس هرچه از دل براید مینویسم و عکس هارو میزارم محمدحسینم این مدت با مای بیبی خداحافظی کردی(۲سالو ۷ماهگیت) کرمانشاه رفتی برای عقد دایی شمال رفتی خیلی اتفاقی و بدون برنامه ریزی حرف زدن و جمله بنویت خداروشکر خیلی کامل تر شده خیلی میگی دل درد دارم سشوار برام روشن کنید نمیدونیم چقدر بهانه هست چقدر وا...
16 خرداد 1401
1